مبانی تكثرگرایی دینی از دو منظر در خور بحث و بررسی است؛ منظر نخست، برون دینی است، و منظر دوم، درون دینی.
در نگاه برون دینی، بحث فلسفی و عقلی است و ناظر از آغشته ساختن خویش به باورهای دینی اجتناب می كند و تنها با تكیه بر فلسفه ورزی به بحث درباره گوهر، نجات بخشی و… دین می نشیند.
در منظر درون دینی، آماج نگاه ناظر، متون دینی، باورهای كلامی و فقهی خویش است. او با توجه و الهام از گزاره های دینی، مبانی تكثرگرایی را به بحث و بررسی می گیرد و در پایان كنكاش، نتیجه را به عنوان نگاه دین به گوهر دین، نجات بخشی دین، فهم دین و… معرفی می كند.
این هر دو منظر از زمان طرح تكثرگرایی در ایران تجربه شده است. گروهی با پرهیز از ورود به درون دین، ترجیح می دهند در مقوله پلورالیسم دینی بحثی برون دینی عرضه كنند و پس از آن با اندیشه هایی كه در برون دین برای خود ساخته اند به نتایج مورد انتظار خویش از متون دینی دست یابند. در برابر این گروه، برخی به علل و دلایلی از بحث برون دینی طفره می روند و با نظر داشت آموزه های كلامی فقهی خود و ارائه آنها به خصم، بحث را به عرصه های درون دینی می كشند.هر چند در این میان برخی از دانش پژوهان با پذیرش منظر برون دینی و درون دینی، یك منظر را انتخاب كرده و بر همان اساس بحث را به سامان می رسانند.
نوشتار پیش رو كه با هدف بحث درباره نجات بخشی ادیان شكل گرفته است به پیروی از موضوع كلی و جزئی این مجلّد فصلنامه در مسیر درون دینی قرار گرفته است. بنابراین نگارنده منكر نگاه برون دینی نیست و منظر درون دینی را بر منظر برون دینی ترجیح نمی دهد، چه اینكه در بسیاری از معارف قرآن، خیزش از برون دین انجام گرفته و سپس به درون دین كشانده شده است.
نجات بخشی ادیان به عنوان یكی از محورهای پلورالیسم دینی، بارمعنایی خاصی دارد. در این بحث هر چند عنوان عام است و رستگاری دنیوی و اخروی پیروان ادیان را شامل می گردد، اما مقصود تنها رستگاری اخروی است؛ نه دنیوی، بنابراین در این نوشتار، نجات بخشی اصطلاحی مورد بحث قرار می گیرد و این پرسش بر آیات قرآن عرضه می گردد كه: آیا تمامی ادیان، پیروان خویش را در آخرت رستگار می سازند، یا رستگاری در انحصار یك یا چند دین خاص است؟!
شایسته است پیش از آغاز بحث، نگاهی هر چند گذرا به مبحث نجات بخشی در آیین یهود و مسیحیت داشته باشیم و پس از آن، نجات بخشی ادیان در قرآن را به بحث نشینیم.
انحصارگرایی و به تعبیری یهودیت را تنها نجات بخش دانستن، یكی از باورهای بنیادین یهودیان به شمار می آید. این باور در برخی از آیات قرآن نیز اشاره شده است:
«و قالوا لن یدخل الجنة إلا من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین» بقره/161
«قل إن كانت لكم الدار الآخرة عندالله خالصة من دون الناس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقین» بقره/94
«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء» بقره/113
بر اساس همین باور، مدرسه «شامای» حكم به در عذاب جاودان بودن ارواح مسیحیان می نمود.
هر چند انحصارگرایی از سوی بسیاری از یهودیان از مسلمات آیین یهود خوانده می شد و مخالفان این نظریه از شمار یهودیان بیرون خوانده می شدند، اما گروه هایی از یهود با نادرست خواندن انحصارگرایی، عفو مسیحیان را باور داشتند. برای نمونه مدرسه «هیلل» حكم به جواز عفو مسیحیان می كرد.1
در جهان مسیحیت نیز بحث نجات بخشی یكی از مهم ترین مباحث معرفت شناسی و دین پژوهی به شمار می آید. تنوع دیدگاه ها در این بحث، بیش از هر آیین دیگری در مسیحیت رخ داده است:
1. گروهی مسیحیت را تنها دین نجات بخش معرفی می كنند و از آیاتی از كتاب مقدس برای اثبات نظریه خویش سود می برند؛ مانند آیه زیر:
«هیچ كس نمی تواند به پدر برسد، مگر به واسطه من.»2
2. عده ای همه ادیان را نجات بخش می دانند؛ اما نجات بخشی نهایی را منحصر به دین مسیحیت می كنند. این گروه از مسیحیان، پیروان سایر ادیان را مسیحیان بی نام می خوانند. به اعتقاد آنها اراده خداوند بر رستگاری تمامی انسانها است. بنابراین باید همه ادیان نجات بخش باشند، ولی چون مسیح(ع) تنها نجات بخش معرفی شده، پس به ناچار سایر دینداران، مسیحیان بی نام و نشان هستند.
3. برخی از مسیحیان با توجه به هدایتگر بودن خداوند، نجات بخشی تمام ادیان را نتیجه می گیرند و انحصارگرایی و سایر نظریات دیگر را با هدایتگری خداوند و عشق كل دانستن خدا ناسازگار معرفی می كنند.
این گروه كه به كثرت گرایان شهره اند ادیان بزرگ جهان را دربردارنده دریافتها و مفاهیم مختلفی از حق یا واقعیت غایی می دانند كه هر یك به دنبال پاسخی برای آن هستند و پاسخهای متعدد و متنوعی ارائه می دهند و در درون هر یك از آنها تحول وجود بشری از خودمحوری به حقیقت محوری به گونه ای مستقل رخ می نماید. بنابراین سنتهای بزرگ دینی را باید شقوق یا شیوه های مختلف تحصیل كسب رستگاری به شمار آورد كه انسانها اعم از زن و مرد می توانند به واسطه آنها به رستگاری و كامیابی دست یابند.3
در نگاه قرآن تمامی ادیان الهی در ظرف زمانی خود نجات بخش هستند و پیروان خود را به رستگاری می رسانند؛ از جمله آیه های زیر بدین نكته اشاره دارند:
1. «و أما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیؤتیهم اُجورهم و الله لایحبّ الظالمین» آل عمران/57
اما آنها كه ایمان آوردند و كارهای شایسته انجام دهند، خداوند پاداش آنان را به طور كامل خواهد داد؛ و خداوند ستمكاران را دوست نمی دارد.
این آیه شریفه درباره دین مسیحیت ومؤمنان به این دین الهی است.
2. «لیسوا سواءً من أهل الكتاب اُمّة قائمة یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون. یؤمنون بالله و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یسارعون فی الخیرات و اولئك من الصالحین. و ما یفعلوا من خیر فلن یكفروه و الله علیم بالمتقین» آل عمران/115 ـ 113
آنها همه یكسان نیستند؛ از اهل كتاب جمعیتی هستند كه به (حق و ایمان) قیام می كنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می خوانند در حالی كه سجده می نمایند. به خدا و روز دیگر ایمان می آورند، امر به معروف و نهی از منكر می كنند و در انجام كارهای نیك پیشی می گیرند و آنها از صالحانند. و آنچه از اعمال نیك انجام می دهند هرگز كفران نخواهد شد!
3. «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن الله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/62
كسانی كه ایمان آورده اند و كسانی كه به آیین یهود گرویدند و نصارا و صابئان هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و كار شایسته انجام دهند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست.
4. «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصاری من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» مائده/69
آنها كه ایمان آورده اند و یهود و صابئان و مسیحیان، هرگاه به خداوند یگانه و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل شایسته انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین خواهند شد.
از میان آیات یادشده، آیه 2 و 3 و 4 به اتفاق تمام مفسران بر نجات بخشی دین یهود و مسیحیت و... دلالت دارد و این دلالت حداقلی است؛ یعنی دست كم آیات یادشده بر نجات بخشی دین یهود و دین مسیحیت در زمان خود دلالت دارد.
افزون بر آیات یادشده، آیات دیگری نیز از رستگاری بخشی ادیان الهی حكایت دارد كه به موارد یادشده بسنده گردید.
بنابراین نجات بخشی ادیان در ظرف زمانی خود، از باورهای مسلّم و ضروری دین اسلام به شمار می آید و در این زمینه هیچ مخالفی وجود ندارد. دین یهود، یهودیان، مسیحیت و مسیحیان و… را در شمار رستگاران قرار می دهد. اما پرسش اساسی كه بسیار چالش ساز خوانده می شود آن است كه:
آیا ادیان پیش از اسلام با ظهور اسلام، صفت نجات بخشی خود را از دست می دهند، یا هم چنان پیروان خویش را رستگار می سازند؟
آیا دین یهود با ظهور مسیحیت نیز رستگاری آفرین است، یا رستگاری آفرینی آن مشروط به نیامدن دین جدید (مسیحیت) است؟
پاسخهای گوناگونی می توان برای این پرسشها عرضه كرد و هر یك را به آیات قرآن مستند ساخت.
پاسخ نخست: با ظهور دین جدید، دین و ادیان پیشین، نجات بخشی خود را از دست می دهند و دین جدید تنها دین رستگاری بخش جلوه می كند، بنابراین پاسخ، دین اسلام از آن جهت كه آخرین دینی الهی است تنها دین نجات بخش خواهد بود و پذیرش و پایبندی به هر دینی جز اسلام، انسان را محروم از رستگاری می كند.
این دیدگاه در جای جای متون كلامی، فقهی، فرقه شناسی و… در خور ردّیابی است؛ به گونه ای كه اگر اجماع مسلمانان را بر این باور ادعا كنیم سخن به گزافه نگفته ایم. تقریباً تمامی فرقه های اسلامی و پیروان آنها اسلام را تنها دین نجات بخش می دانند و پیروان سایر ادیان را در شمارنگون بختان می آورند. تا آنجا كه بسیاری از فقها و متكلمان، فرزندان خردسال كافران را نیز از دوزخیان می خوانند4 و از آیات و روایاتی در اثبات نظرگاه خویش سود می جویند و اثبات می كنند كافران ـ كه همه دینداران غیرمسلمان را شامل می شود ـ در جهنم جاودان خواهند بود. مستندات قرآنی این باور را چند گروه از آیات قرآن تشكیل می دهند:
یك. آیاتی كه دین اسلام را دین واقعی و نجات بخش معرفی می كند، و پذیرش هر دینی جز اسلام را ناپسند و زیان بار می شمارد و پیروان آنها را جاودان در دوزخ می داند؛ مانند آیه های زیر:
«إنّ الدین عند الله الاسلام» آل عمران/19
دین در نزد خدا اسلام است.
«و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین» آل عمران/85
وهركه جز اسلام، آیینی برای خود بجوید از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است.
«الیوم أكملت لكم دینكم و أتممتم علیكم نعمتی و رضیت لكم الإسلام دیناً» مائده/3
امروز دین شما را كامل كردم؛ و نعمت را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آیین (جاویدان) شما پذیرفتم.
«فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد أن یضلّه یجعل صدره ضیقاً حرجاً كأنّما یصّعّد فی السماء» انعام/125
آن كسی را كه خدا بخواهد هدایت كند سینه اش را برای (پذیرش) اسلام گشاده می سازد، و آن كسی را كه (به خاطر اعمال خلافش) بخواهد گمراه سازد سینه اش را آن چنان تنگ می كند كه گویا می خواهد به آسمان بالا برود.
این آیات می تواند بخشی از مستندات قرآنی انحصارگرایان نجات بخشی در دین اسلام قرار گیرد. در این آیات، واژه اسلام به كار رفته و مقصود از اسلام همان دین اسلام و یا به عبارتی اسلامی است كه پیامبر(ص) منادی آن بود،بنابراین از مجموعه این آیات می توان نتیجه گرفت دین اسلام دین جاویدان است، تنها دین حق، اسلام محمدی است، هر كه به این دین بگراید رستگار است و هر كه از آن روی گردان باشد و سایر ادیان الهی یا بشری را برگزیند در زمره نگون بختان قرار می گیرد.
بر این اساس برخی از فقیهان به وجوب قتل مرتد حكم می كنند و از آیاتی از جمله «و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» در اثبات مدعای خویش سود می جویند.5
دو. در نگاه قرآن، ایمان و اسلام مترادفند و از یك بار معنایی برخوردارند:
«و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» آل عمران/85
و هركه جز اسلام آیینی برای خود برگزیند، از او پذیرفته نخواهد شد.
«فأخرجنا من كان فیها من المؤمنین فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین» ذاریات/36 ـ35
ما مؤمنانی را كه در آن شهرها زندگی می كردند خارج كردیم، ولی جز یك خانواده با ایمان در تمام آنها نیافتیم.
«یا قوم إن كنتم آمنتم بالله فعلیه توكّلوا إن كنتم مسلمین» یونس/84
موسی گفت: ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده اید، بر او توكل كنید اگر تسلیم فرمان او هستید.
آیات یاد شده برخی از آیاتی است كه گروه هایی چون معتزله و افرادی مانند فخررازی برای اثبات ترادف ایمان و اسلام از آنها بهره می جویند.6 افزون بر معتزله برخی از دانشمندان اشاعره و شیعه نیز مانند تفتازانی و شیخ طوسی از آیات یادشده همسانی مفهومی ایمان و اسلام را نتیجه می گیرند.7
بنابر برداشت یادشده، كفر می تواند نقطه مقابل اسلام و ایمان قرارگیرد،8 در نتیجه به باور عده ای رودررویی این دو، ما را از تعریف كفر بی نیاز می گرداند؛9 چه اینكه اگر اسلام و ایمان مترادف باشند و به معنای تصدیق آنچه پیامبر اسلام آورده است تعریف شوند، بنابراین كفر به معنای انكار آیین آن حضرت و پذیرش شریعتی جز شریعت ایشان خواهد بود؛ چنان كه در آیاتی چند مانند بقره/41 و توبه/29 و… غیرمسلمانان كافر نامیده شده اند.
اگر غیرمسلمانان كافرند پس آنها رستگار نخواهند بود و دین ایشان كفر و عامل نگون بختی آنها خواهد شد، زیرا در آیات قرآن، كفر، سبب عقاب اخروی و یا جاودانگی در آتش است و كافران نیز در شمار دوزخیان قرار می گیرند. برای نمونه آیات زیر نشانگر نگون بختی كافران است:
«والذین كفروا و كذّبوا بآیاتنا اولئك أصحاب النار هم فیها خالدون» بقره/39
و كسانی كه كافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.
«و من یرتدد منكم عن دینه و هو كافر فأولئك حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة و أولئك اصحاب النار هم فیها خالدون» بقره/217
ولی كسی كه از آیینش برگردد و در حال كفر بمیرد تمام كارهای نیك (گذشته) او، در دنیا و آخرت بر باد می رود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.
«والذین كفروا أولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات أولئك أصحاب النار هم فیها خالدون» بقره/257
«فأمّا الذین اسودّت وجوههم أكفرتم بعد إیمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون» آل عمران/106
روزی خواهد بود كه چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه می گردد، اما آنها كه صورتهاشان سیاه شده (به آنها گفته می شود) آیا پس از ایمان كافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه كفر می ورزیدید!
««إنّ الذین كفروا لن تغنی عنهم أموالهم و لا أولادهم من الله شیئاً و أولئك اصحاب النار هم فیها خالدون» آل عمران/116
كسانی كه كافر شدند، هرگز نمی توانند در پناه اموال و فرزندان شان از مجازات خدا در امان بمانند؛ آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند.
بر اساس آیات قرآن، تمامی فرقه های اسلامی بر خلود كافران در آتش اجماع دارند10؛ هر چند در خلود گناهكاران مسلمان با یكدیگر اختلاف دارند. در آثاری چون «یقظة اولی الاعتبار»،11 «الفِصَل فی الملل و النحل»،12 «شرح عقیدة الطحاویة»،13 «معارج القبول»،14 «مشارق الشموس»،15 «شرح المقاصد»،16 «اعانة الطالبین»،17 و بسیاری از منابع كلامی، تفسیری و فقهی دیگر، خلود كافران از مسلّمات دین انگاشته شده است.
افزون بر این، خاستگاه اختلاف فقها و متكلمان در خلود و عدم خلود گناهكار مسلمان، اختلاف ایشان در كفر و عدم كفر اوست. فقهایی كه گناهكار مسلمان را كافر می خوانند او را جاودانه در آتش معرفی می كنند و متكلمان و فقهایی كه گناهكار مسلمانی را كافر نمی بینند از حكم به خلود او سرباز می زنند.
نتیجه آن كه غیر مسلمانان اعم از مسیحی، یهودی، مجوسی و… از كافران به شمار می آیند و كافران بر اساس آیات قرآن از رستگاران به شمار نمی روند، و بنابراین ادیان آنها نیز نجات بخش نخواهد بود و تنها اسلام رستگارآفرین است و پیروان خود را به سعادت و رستگاری رهنمون می سازد.
سه. پیامبر اسلام خاتم پیامبران و دین اسلام آخرین دین الهی و ناسخ ادیان پیشین است؛ بنابراین ادیانی كه نسخ شده و اعتبار و ارزش خود را از دست داده اند نمی توانند طرفداران و حامیان خویش را رستگار سازند.
«ماكان محمد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبیین و كان الله بكلّ شیء علیماً» احزاب/40
محمد(ص) پدر هیچ یك از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم كننده آخرین پیامبران است و خداوند بر همه چیز آگاه است.
«تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً» فرقان/1
زوال ناپذیر و پربركت است كسی كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.
«و ما أرسلناك إلا كافّة للناس بشیراً و نذیراً و لكنّ أكثر الناس لایعلمون» سباء/28
و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی، ولی بیشتر مردم نمی دانند!
در همین راستا از بنی اسرائیل ایمان به قرآن درخواست شده است:
«والذین كفروا و كذّبوا بآیاتنا أولئك أصحاب النار هم فیها خالدون. یا بنی اسرائیل اذكروا نعمتی التی أنعمت علیكم و أوفوا بعهدی أوف بعهدكم و إیای فارهبون. و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معكم و لاتكونوا أوّل كافر به» بقره/40 ـ 38
و كسانی كه كافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود. ای فرزندان اسرائیل! نعمتهایی كه به شما ارزانی داشتم به یادآورید و به پیمانی كه با من بسته اید وفا كنید تا من نیز به شما وفا كنم. تنها از من بترسید و به آنچه نازل كرده ام ایمان بیاورید كه تصدیق گر آنچه در كتابهای شماست نیز هست و نخستین كافر به آن نباشید.
چنان كه گفته شد مجموعه ای از آیات می تواند از مستندات قرآنی انحصارگرایی خوانده شود، اما پرسش اساسی این است كه استناد به آیات یاد شده تا چه اندازه ثمربخش است و نظریه انحصارگرایان را تأیید می كند؟ برای پاسخ این پرسش، ناگزیر از نقد و بررسی تك تك دلایل انحصار نجات بخشی در دین اسلام محمدی هستیم.
كانون اصلی این دلیل، كاربرد واژه اسلام در برخی از آیات قرآن است. استدلال كننده با این تصور كه اسلام، در آیات یادشده همان اسلام محمدی یا شریعت پیامبر اسلام است، نجات بخشی سایر ادیان را منكر است در صورتی كه اسلام در این آیات و مانند آن، همان حقیقت و سرشت تمام ادیان الهی است.
برای نمونه نوح(ع) می گوید:
«وأمرت أن أكون من المسلمین» نمل/91
و من مأمورم كه از مسلمین باشم.
خداوند، ابراهیم(ع) را مسلمان می خواند نه یهودی و نصرانی:
«ماكان إبراهیم یهودیاً و لانصرانیاً و لكن كان حنیفاً مسلماً» آل عمران/67
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلكه موحّدی خالص و مسلمان بود.
یوسف(ع) از خدا درخواست می كند او را مسلمان از دنیا ببرد:
«توفّنی مسلماً و ألحقنی بالصالحین» یوسف/101
مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما!
موسی(ع) قوم خود را مسلمان می خواند و از آنها می خواهد بر خدا توكل كنند:
«و قال موسی یا قوم إن كنتم آمنتم بالله فعلیه توكّلوا إن كنتم مسلمین» یونس/84
موسی گفت: ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده اید بر او توكل كنید؛ اگر تسلیم فرمان او هستید.
این گونه آیات كه در آنها برخی از پیامبران الهی و امتهای ایشان به اسلام توصیف شده اند، نشان می دهد در مورد آیات مورد استناد انحصارگرایان نیز، اسلام به تمام آنچه پیامبران الهی برای امتهای خویش آورده اند صادق است. بنابراین مراد از اسلام، آنچه پس از بعثت پیامبر و نزول قرآن اصطلاح شده است نیست، بلكه همان حقیقت و روحی است كه همه پیامبران الهی در آن مشتركند؛ هر چند در تكالیف و شكل آن با یكدیگر تفاوت دارند.
دیگر آن كه سیاق جملاتی كه مستند انحصارگرایان قرار گرفته نشان می دهد مراد از اسلام دین توحید است؛ نه اسلام محمدی و بس.
برای نمونه در سیاق «إنّ الدین عند الله الاسلام» می خوانیم:
«و ما اختلف الذین أوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم و من یكفر بآیات الله فإنّ الله سریع الحساب»
این سیاق نشانگر آن است كه خداوند در مقام بیان سبب خروج اهل كتاب از اسلامی است كه پیامبران ایشان آورده اند. پیامبر و پیروان او را در برابر خداوند تسلیم می خواند و اهل كتاب را كه از روی ظلم و ستم از تسلیم در برابر كتاب آسمانی خویش خودداری می كنند نكوهش می كند.
محمدجواد مغنیه و مراغی و علامه طباطبایی و برخی دیگر از مفسران نیز اسلام را منحصر به دین خاصی نمی دانند و به این اعتبار تمام ادیان را اسلامی معرفی می كنند.
مراغی، مراد از اسلام را اسلامی می داند كه پیامبران الهی آورده اند، و خروج اهل كتاب از این اسلام و فرقه فرقه شدن ایشان را ناشی از بغی می داند:
«روح تمام شرائع انبیاء الهی اسلام است؛ هر چند برخی تكالیف با یكدیگر اختلاف دارند. پس مسلمان حقیقی كسی است كه پیراسته از آمیزه های شرك باشد و اعمال خالصانه و همراه با ایمان بگزارد؛ از هر ملت و در هر زمان كه باشد.»18
محمدجواد مغنیه نیز در تفسیر آیه یادشده تمام ادیان را اسلامی می خواند و اسلام را محدود به دین خاصی نمی بیند.19
علامه طباطبایی می نویسد:
«فیكون المعنی: إنّ الدین عندالله سبحانه واحد، لااختلاف فیه، لم یأمر عباده إلاّ به، و لم یبین لهم فیما أنزله من الكتاب علی أنبیائه إلاّ إیاه، و لم ینصب الآیات الدالة إلاّ له، و هو الاسلام، الذی هو التسلیم للحق، الذی هو حق الاعتقاد و حق العمل. و بعبارة اخری هو التسلیم للبیان الصادر عن مقام الربوبیة فی المعارف والأحكام، و هو وان اختلف كمّاً و كیفاً فی شرائع أنبیائه و رسله علی ما یحكیه الله سبحانه فی كتابه، غیر أنّه لیس فی الحقیقة إلاّ أمراً واحداً، و إنّما اختلاف الشرائع بالكمال و النقص دون التضاد و التنافی، و التفاضل بینها بالدرجات، و یجمع الجمیع أنّها تسلیم و إطاعة لله سبحانه فیما یریده من عباده علی لسان رسله.»20
پس معنای آیه چنین خواهد بود: دین در پیشگاه خدا یكی است و هیچ گونه ناسازگاری در آن نیست. خداوند بندگان خویش را تكلیف نمی كند مگر به آن، و برای ایشان در كتابهایی كه بر پیامبران فرو فرستاده است جز همان دین را بیان نمی كند و آیات دلالت گر را جز برای همان نصب نكرده و آن دین اسلام است؛ اسلامی كه همان تسلیم بودن در برابر حق است. دینی كه حق اعتقاد و حق عمل است. و به عبارت دیگرهمان تسلیم در برابر معارف و احكام الهی است، و اسلام هرچند از نظر كمّی و كیفی در شرایع پیامبران خدا گوناگون است، ولی در حقیقت اسلام جز یك حقیقت نیست.و همانا ناسازگاری شریعتها به كمال و نقص است، نه به تضاد و تنافی. و تفاضل آنها به رتبه است، و قدر مشترك این شریعتها تسلیم بودن و اطاعت كردن از خداوند است نسبت به آنچه اراده كرده و آن را بر زبان پیامبرانش بیان فرموده است.
افزون بر سیاق پیشین، سیاق پسینی آیه مورد بحث نیز دلالت بر اسلام حقیقی دارد:
«فإن حاجّوك فقل أسلمت وجهی لله و من اتبعن و قل للذین أوتوا الكتاب و الأمّیین ءأسلمتم فإن أسلموا فقد اهتدوا…» آل عمران/20
اگر با تو به گفت وگو و ستیز برخیزند (با آنها مجادله نكن) و بگو: من و پیروانم در برابر خداوند (و فرمان او) تسلیم شده ایم، و به آنها كه اهل كتاب هستند [= یهود و نصارا] و بی سوادان بگو: آیا شما نیز تسلیم شده اید؛ اگر تسلیم شوند هدایت می یابند.
سیاق آیه «و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» نیز برداشت انحصارگرایان را باطل می كند؛ چه اینكه در سیاق این آیه شریفه چندین مرتبه اسلام و مشتقّات آن به كار رفته و در هیچ یك از آن موارد، اسلام اصطلاحی مسلمانان اراده نشده است، بنابراین به قرینه سیاق در آیه مورد بحث نیز اسلام آن روح ادیان الهی است.
در آیه 52 آل عمران، حواریون حضرت عیسی می گویند: «واشهد بأنّا مسلمون»؛ گواه باش(ای عیسی) كه ما اسلام آورده ایم.
این پاسخ حواریون حضرت عیسی(ع) كه در پی درخواست یاری آن حضرت صورت گرفت، به ویژه پس از آن كه حواریون گفتند: «نحن أنصارالله آمنّا بالله» مسلماً ناظر به اسلامی كه پیامبر(ص) منادی آن بود نیست.
در آیه 64 همین سوره خداوند می فرماید: «اگر اهل كتاب از توحید و توحید و عبادت سرباز زدند بگو ای پیامبر، ما مسلمانیم.»
این جمله نشان می دهد مسلمان در عرف قرآن؛ یعنی كسی كه خداپرست و موحد است، به گونه ای كه اگر اهل كتاب دعوت پیامبر را در همین چند مورد می پذیرفتند مسلمان بودند.
در آیه 67 همین سوره حضرت ابراهیم(ع) موحدی خالص و مسلمان معرفی شده است؛ نه یهودی و یا مسیحی: «ماكان إبراهیم یهودیاً و لانصرانیاً و لكن كان حنیفاً مسلماً»
در آیه 79 و 80 خداوند می گوید: شایسته نیست پیامبران، امتهای خویش را به پرسش خود و فرشتگان دعوت كنند؛ پس از آن كه آنها مسلمان شدند:
«ماكان لبشر أن یؤتیه الله الكتاب و الحكم و النبوّة ثمّ یقول للناس كونوا عباداً لی من دون الله و لكن كونوا ربّانیین بما كنتم تعلّمون الكتاب و بما كنتم تدرسون. و لایأمركم أن تتّخذوا الملائكة و النبیین أرباباً أیأمركم بالكفر بعد إذ أنتم مسلمون»
این آیه نشان می دهد امتهایی كه دین و شریعت خاصی دارند در عرف قرآن مسلمان به شمار می آیند.
در آیه 84 نیز اسلام به معنای حقیقت و قدر مشترك میان ادیان است؛ نه اسلام اصطلاحی، چه اینكه در این آیه خداوند ایمان به آنچه را بر پیامبران نازل شده خواهان است، این ایمان با فرض وجود نسخ در آیات و انحصار نجات بخشی به اسلام محمدی(ص) امكان پذیر نیست، مگر آن كه مراد ایمان به روح و یا همان قدر مشترك میان ادیان مقصود باشد. بنابراین وقتی واژه «مسلمون» به كار می رود، این كلمه به اسلام حقیقی كه مشترك میان تمام ادیان است، اشاره دارد:
«قل آمنّا بالله و ما أنزل علینا و ما أنزل علی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و ما أوتی موسی و عیسی و النبیون من ربّهم لانفرّق بین أحد منهم و نحن له مسلمون»
با این تلقی واژه «الرسول» در آیه 86 می تواند به جنس رسول اشاره داشته باشد؛ نه پیامبر اسلام. این در صورتی است كه آیه یادشده در ارتباط با آیات قبل باشد، اما چنانچه مانند برخی از مفسران چون علامه طباطبایی آیه را در ارتباط با آیات پیشین ندانیم و «الرسول» را پیامبر اسلام معرفی كنیم، این آیه به مرتدین از اسلام محمدی اشاره دارد و كاملاً با مورد بحث ما بیگانه است.
علامه طباطبایی از جمله مفسرانی است كه اسلام در عرف قرآن را اسلام حقیقی و دین توحید می داند. او اسلام در آیات «إنّ الدین عند الله الإسلام…»، «أفغیر دین الله یبغون…» و «ومن یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه وهو فی الآخرة من الخاسرین» را دین توحید معرفی می كند:
«و من هنا یظهر أنّ المراد بالإسلام هو دین التوحید الذی هو دین الله عند جمیع الأنبیاء علی ما یدلّ علیه أیضاً احتفاف الآیات بهذا المعنی من الاسلام؛ أعنی قوله تعالی من قبل: «إنّ الدین عندالله الإسلام» و قوله تعالی من بعد «أفغیردین الله یبغون» الی أن قال: «و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین…»
و فیه أنّه خلط بین الإسلام فی عرف القرآن و هو دین التوحید الذی بعث به جمیع الأنبیاء، و بین الإسلام الاصطلاح الحادث بین المسلمین بعد عصر النزول.»21
و از اینجا آشكار می گردد كه مراد از اسلام دین توحید است؛ دینی كه همان دین خدا در نگاه همه پیامبران الهی است، زیرا آیات فوق معنای یادشده از اسلام را در دل خود دارد. مقصودم این آیه در میان آیات پیشین است: «دین نزد خدا اسلام است» و این آیه در آیات بعدی است: «آیا آنها غیر دین خدا را می طلبند»، تا آنجا كه فرمود: «و هر كس جز اسلام، آیینی را برای خود انتخاب كند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است.»
در اینجا میان اسلام در عرف قرآن كه همانا دین توحید است؛ دینی كه پیامبران بدان برانگیخته شدند، و میان اسلامی كه پس از عصر نزول در میان مسلمانان اصطلاح گردید، خلط شده است.
اسلام، ایمان و كفر از چند دریچه در خور نظاره هستند:
دراین رویكرد بایستی به آثار لغت نویسان مراجعه كرد و با الهام از آثار ایشان واژه های فوق را تعریف كرد.
در متون لغوی، ایمان از امن مشتق شده و مضارع آن یأمن و مصدر آن أمناً است، امن به معنای ضد خوف است. اما برخی می گویند امن از دو اصل برخوردار است: 1. امانت 2. تصدیق. و بعضی امن را دارای چهار كاربرد می دانند: 1. به معنای ضد خوف 2. به معنای ضد خیانت 3. به معنای ضد كفر 4. به معنای تصدیق.
كفر نیز در لغت به معنای پوشاندن است، به همین جهت زارع را كافر می گویند زیرا دانه را در زمین می نهد.22
تعریف اسلام، ایمان و كفر، یكی از مباحث جنجال برانگیز میان فرقه های اسلامی است. در این میان واژه ایمان كلیدی ترین كلمه است. تقریباً تمامی اختلافها و تنشها میان فرقه های اسلامی از دیدگاه آنها درباره تعریف این كلمه برخاسته است.
گروهی اسلام را استسلام و انقیاد و یا انقیاد به ظواهر فقط می دانند و ایمان را تصدیق قلبی نشان می دهند؛ آنها می گویند برابر این اندیشه هرمؤمنی مسلمان است، ولی هر مسلمانی مؤمن خوانده نمی شود.23
عده ای دیگر اسلام را انقیاد و ایمان را یكی از ویژگیهای اسلام می دانند.24
بعضی ایمان را تصدیق تنها ندانسته و عمل به اركان و اقرار به زبان را از مشخصه های تعریف ایمان معرفی می كنند.25
افزون بر تحلیلهای یادشده و یا تبیین بیشتر آنها نظریات زیر نیز از سوی متكلمان و فقها ابراز شده است:
ایمان و اسلام مفهوم واحدی دارند.26 ایمان تصدیق به امور مخصوص و اسلام اظهار آن اعمال مخصوص است. ایمان تصدیق آنچه پیامبر از خدا نقل می كند می باشد.27 ایمان تصدیق به قلب و زبان است.28 شناخت خدا و آنچه پیامبران آورده اند، ایمان نام دارد.29
اباضیه و معتزله ایمان را تصدیق قلبی، اقرار به لسان و عمل به جوارح می دانند.
شیعه ایمان را تصدیق پیامبر و آنچه ایشان آورده معرفی می كنند. ایجی و تفتازانی نیز ایمان را تنها تصدیق پیامبر و محمد بن كرام سجستانی ایمان را تنها اقرار به لسان می خواند. شیخ طوسی و علامه حلی و محقق و فاضل مقداد ایمان را تصدیق به قلب و زبان می دانند.
درعرف قرآن، اسلام، ایمان و كفر، از جهت مفهومی گسترده تر از ایمان، اسلام و كفر اصطلاحی هستند؛ اسلام در نظرگاه فقها و گروهی از متكلمان با شهادتین تحقق می یابد. ایمان نیز با تصدیق پیامبرو مجموعه آنچه پیامبر(ص) آورده است شكل می گیرد و كفر به عنوان نقطه مقابل، با انكار پیامبر حاصل می شود. اما در عرف قرآن، اسلام آن روح و حقیقت ادیان الهی است. ایمان و كفر نیز بر مدار تصدیق پیامبر(ص) و تكذیب ایشان و پیامهای ایشان نمی گردد، بلكه مفهومی فراتر دارد كه ایمان به آنچه را دیگر پیامبران الهی از آن جمله پیامبر ما آورده اند نیز شامل می گردد.
دلیل این مدعا آیات بسیاری است كه در آنها اسلام، ایمان و كفر و مشتقّات این سه واژه به كار رفته است.
در تعدادی از آیات قرآن واژه اسلام به كار رفته، دراین آیات مقصود از اسلام، آنچه پیامبر(ص) آورده نیست، بلكه معنای لغوی و یا همان روح و حقیقت ادیان مد نظر است. این مجموعه از آیات در نقد دلیل نخست انحصارگرایان عرضه شد.
در عرف قرآن، ایمان نیز بار معنایی خاص كه تنها بر مسلمانان درخور انطباق باشد و بر دیگر دینداران اطلاق نگردد ندارد. در نتیجه كفر نیز تنها موضع گیری منفی نسبت به آورده های پیامبر(ص) نیست، بلكه نسبت به تمام پیامبران است.
كاربرد ایمان و مشتقات آن در قرآن نشان می دهد ایمان نسبت به امتها و به ویژه امتهای پیامبران اطلاق شده است؛ از جمله در این آیات:
«ربّنا آمنّا بما أنزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدین» آل عمران/53
«فأما الذین كفروا فاُعذّبهم عذاباً شدیداً فی الدنیا و الآخرة» آل عمران/56
اما آنها كه كافر شدند، در دنیا و آخرت آنان را كیفر دردناكی خواهم كرد و برای آنها یاورانی نیست.
«و أمّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفّیهم أجورهم و الله لایحبّ الظالمین» آل عمران/57
اما آنها كه ایمان آوردند و كارهای شایسته انجام دادند، خداوند پاداش آنان را به طور كامل خواهد داد و خداوند ستمكاران را دوست ندارد.
«قال الحواریون نحن أنصارالله آمنّا بالله» آل عمران/52
حواریون گفتند: ما یاوران خداییم، به خدا ایمان آوردیم، و تو گواه باش كه ما اسلام آورده ایم.
«حتی إذا أدركه الغرق قال آمنت…» یونس/90
«فما آمن لموسی إلاّ ذرّیة من قومه» یونس/83
هیچ كس به موسی ایمان نیاورد مگر گروهی از فرزندان قوم او.
«فاُلقی السحرة سجّداً قالوا آمنّا بربّ هارون و موسی» طه/70
ساحران همگی به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم.
«و أوحی إلی نوح أنّه لن یؤمن من قومك إلاّ من قد آمن» هود/36
به نوح وحی شد كه: جز آنها كه ایمان آورده اند، دیگر هیچ كسی از قوم تو ایمان نخواهد آورد پس از كارهایی كه می كردند غمگین مباش.
«وما آمن معه إلاّ قلیل» هود/40
اما جز عده كمی همراه او ایمان نیاوردند.
بنابراین اگر اسلام و ایمان بار مفهومی واحدی داشته باشند، آن مفهوم در عرف قرآن همان روح و حقیقت ادیان الهی است، و اگر این دو از جهت مفهومی متفاوتند، بر اساس آیات قرآن، اسلام حقیقت و روح ادیان الهی است و ایمان تصدیق آن روح و حقیقت.
در هر دو صورت مدعای انحصارگرایان با آیاتی كه به عنوان دلیل دوم شمارش كرده اند اثبات نمی شود؛ چه اینكه اگر ایمان و اسلام مترادف باشند هر دینی كه حاوی حقیقت و روح دین است نجات بخش است، و اگر مترادف نباشند باز هم ایمان و تصدیق به حقیقت دین در قالب هر دینی رستگاری می آورد.
ثانیاً؛ برخی از آیات قرآن، نشان دهنده گسست مفهومی ایمان و اسلام است. به همین جهت گروهی از اشاعره و شیعه و برخی دیگر اسلام و ایمان را عام و خاص دانسته، هر مؤمنی را مسلمان می شمارند، ولی هر مسلمان را مؤمن نمی دانند.
«قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبكم» حجرات/14
بادیه نشینان گفتند: ایمان آورده ایم، بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است.
ثالثاً: كفری كه در آیات قرآن سبب عقاب اخروی است كفر حقیقی است؛ یعنی انكار روح و حقیقت دین و قدر مشترك میان ادیان الهی. بنابراین اگر در آیات قرآن برخی از اهل كتاب، كافر نام گرفته اند به جهت انكار روح دین است؛ نه به آن جهت كه مثلاً به دین اسلام محمدی گرایش پیدا نكرده اند.
ثواب و عقاب اخروی نیز بر مدار اسلام وكفر حقیقی می چرخد؛ نه اسلام ظاهری و یا كفر ظاهری. آیات بسیاری كه دلالت بر عذاب كافران دارد كافران حقیقی را مدّ نظر دارد، نه آنچه فقیهان و برخی از متكلمان فقه مشرب، كفر می خوانند. برای نمونه در سوره آل عمران، آیه 116، مراد از كافران مخلد كافرانی هستند كه اطاعت پذیری ندارند؛ یعنی اهل كتابی كه به كتاب خود عمل نمی كنند و یا در سوره بقره آیه 167، كافران، یعنی آنان كه معبودی جز خدا را می پرستند، و یا در سوره بقره آیات 86 و 81 و 89 عذاب، درباره یهودیانی است كه در شمار گناهكاران هستند و…
بر این اساس، برخی از فقها می گویند: هر كسی را كه فقها فتوا به ایمان وی می دهند لزوماً از اهل نجات نخواهد بود؛ زیرا چه بسا در واقع منافق باشد.
دلیل سوم انحصارگرایان از دو مقدمه تشكیل شده است:
1. اسلام، دین خاتم، و محمد بن عبدالله، خاتم پیامبران است.
2. دین اسلام، ناسخ ادیان و شرایع گذشته است.
از این دو مقدمه، مقدمه نخست، مستند قرآنی دارد و برخی از انحصارگرایان از آیاتی، خاتمیت حضرت محمد(ص) را نتیجه گرفته اند، اما مقدمه دوم مستند قرآنی ندارد. نمی توان مانند مقدمه اول آیاتی را برشمرد كه نشان دهنده ناسخ بودن شریعت اسلام و منسوخ بودن شرایع پیشین اند. بنابراین نمی توان اسلام را تنها دین نجات بخش معرفی كرد و سایر ادیان را رستگارآفرین ندانست. افزون بر اینكه اگر آیات دلالت بر رخداد نسخ داشته باشد، از این دو مقدمه نمی توان نتیجه گرفت سایر ادیان هیچ گونه نجات بخشی با خود ندارند و دین نجات بخش تنها اسلام است.
در برابر پاسخ نخست كه نجات بخشی را تنها در اسلام می دید و سایر ادیان را رستگار آفرین نمی دانست، باور دومی می توان عرضه داشت. برابر این دیدگاه، تمام ادیان رستگارآفرین هستند و انحصار رستگاری به یكی از ادیان شایسته نیست.
چند دسته از آیات قرآن را می توان به عنوان مستندات قرآنی این نظریه بر شمرد:
o الف. گروهی از آیات قرآن از وحدت ادیان و سازگاری آنها حكایت دارد مانند:
«شرع لكم من الدین ما وصّی به نوحاً و الذی أوحینا إلیك و ما وصّینا به إبراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لاتتفرّقوا فیه» شوری/13
آیینی را برای شما تشریع كرد كه به نوح توصیه كرده بود؛ و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و بر ابراهیم موسی و عیسی سفارش كردیم این بود كه دین را بر پا دارید و در آن تفرقه نكنید.
«اولئك الذین هدی الله فبهداهم اقتده قل لاأسئلكم علیه أجراً إن هو إلاّ ذكری للعالمین» انعام/90
آنها كسانی هستند كه خداوند هدایتشان كرده، پس به هدایت آنان اقتدا كن (و) بگو در برابر آن پاداشی از شما نمی طلبم؛ این چیزی جز یك یادآوری برای جهانیان نیست.
«و إذ أخذ الله میثاق النبیین لما آتیتكم من كتاب و حكمة ثمّ جاءكم رسول مصدّق لما معكم لتؤمننّ به و لتنصرنّه… فمن تولّی بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون» آل عمران/82 ـ 81
هنگامی را كه خداوند، از پیامبران (و پیروان آنها) پیمان مؤكّد گرفت، كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم سپس پیامبری به سوی شما آمد تا آنچه را با شماست تصدیق می كند به او ایمان آورید و او را یاری كنید، پس كسی كه بعد از این روی گرداند فاسق است.
این آیات به صورت صریح و با كمك سیاق دلالت بر وحدت ادیان و سازگاری میان شرایع مختلف دارد و نشان می دهد تمامی ادیان در تمام زمانها و مكانها پیروان خویش را رستگار می سازند و ازاین جهت هیچ تفاوتی میان اسلام و مسیحیت و سایر ادیان نیست، چه اینكه اگر میان مسیحیت و اسلام در اصول و فروع همخوانی و همسویی است، پیروان هر دو دین رستگار خواهند شد.
برخی از مفسران با بهره وری از آیاتی از قرآن و در قالب تفسیر موضوعی، سازگاری شرایع الهی را تنها در اصول دین و اصول احكام می دانند و میان تفاصیل احكام در شرایع مختلف ناسازگاری می بینند. بر این اساس ادعا می كنند آیات یادشده دلالت بر وحدت ادیان در اصول دین دارد و از وحدت در فروع ساكت است.
این دیدگاه اگر درست باشد نشان از ناسازگاری شرایع در فروع دارد، و اختلاف فروع در ادیان به جهت نظر داشت مصالح و نیازمندی های مردم هر عصر و دوره ای است. بنابراین به چه علت تنها مسلمانان را رستگار بخوانیم و سایر دینداران را محروم از رستگاری؟ آیا می توان تنها به جرم اینكه مسیحیان به احكام نسخ شده عمل می كنند آنها را از شمار رستگاران خارج ساخت؟ با اینكه آنها و سایر دینداران بر اساس آیات یادشده در اصول با یكدیگر مشتركند؟ و آیا ما آن گروه از مسلمانانی را كه به آیات منسوخه عمل می كنند محروم از رستگاری می شناسیم و ایشان را مخلد در آتش معرفی می كنیم؟ ! بلی ممكن است فرقه هایی گناهكاران مسلمان را مخلد در آتش بدانند؛ اما آیا اندیشه شیعه با آنها موافق است؟! افزون بر این باید میان گناه و كیفر آن تناسب باشد وگناهكار به میزان گناهی كه مرتكب شده است عذاب بیند، در صورتی كه اگر سایر دینداران را به دلیل عمل بر طبق احكام نسخ شده و بی توجهی به احكام و آیات نسخ كننده گناهكار بشناسیم آنها سزامندی عذاب ابدی را نخواهند داشت وتنها مدتی از بهشت محروم خواهند بود، اما سرانجام به جهت اصول مشترك میان ما و ایشان، به رستگاری می رسند.
نتیجه سخن آن كه اگر از آیات یادشده وحدت ادیان را در اصول و فروع استفاده كنیم ادعای نسخ، درست نمی نماید. چه چیزی از دین جدید ناسخ دین گذشته است؟! و اگر به روش تفسیر قرآن به قرآن تنها وحدت ادیان را نتیجه بگیریم و ادیان را در فروع ـ آن هم به صورت جزئی ـ ناسازگار نشان دهیم و فروع ناسازگار در دین جدید را ناسخ فروع دین گذشته معرفی كنیم، در این صورت نسخ تنها در فروع رخ می دهد نه در اصول. و نسخ در فروع و عمل به احكام منسوخه در هیچ دین و آیینی عذاب ابدی نمی آورد و آن دین را از نجات بخشی نمی اندازد.
افزون بر این، ادیان برای تكمیل یكدیگر آمده اند و میان آنها ناسازگاری نیست. بنابراین نباید دینی را نجات بخش خواندو دین دیگر را فاقد این ویژگی نامید، بلكه حداكثر آن است كه بگوییم هر دینی كه پس از دین سابق می آید نجات بخشی بیشتری نسبت به دین گذشته دارد. بر این اساس نجات بخشی یهودیت كمتر از مسیحیت، و مسیحیت كمتر از اسلام خواهد بود.
o ب. ایمان و عمل صالح: معیارهای بسیاری را می توان با كمی دقت در شمار عوامل رستگاری و نجات بخشی اخروی معرفی كرد و بر اساس آن دین را نجات بخش خواند و ادیانی را كه در نجات بخشی ناكام نشان داد. اما آنچه در آیات قرآن از عوامل رستگاری خوانده شده تنها ایمان و عمل صالح است.
ده ها آیه قرآن ایمان و عمل صالح را نجات بخش معرفی كرده است كه برخی از آن آیات عبارتند از:
بقره/25و62، 82 و 112 ؛ نساء/ 57، 122، 123، 124 و 162؛ آل عمران/42، 142 و 130؛ مائده/69 و 9؛ كهف/ 88 و 107؛ مریم/60؛ قصص 67 و 80؛ هود/23 و 40؛ حج /14، 23 و 56؛ لقمان/8؛ شوری / 22؛ نحل/32 و 97؛ غافر/40؛ انعام/158؛ احقاف/13 و 14 ؛ نور/38، سبأ/37 ؛ نجم/31؛ زخرف/72؛ زلزله/7؛ واقعه/24؛ یونس/26؛ زمر/35؛ فتح/5؛ حدید/12؛توبه/72 و…
این مجموعه و برخی دیگر از آیات قرآن، مانند حجرات/9 و توبه/119 و… نشان می دهد ایمان و عمل صالح با هم زیر یك عنوان كلی به نام «ایمان» قرار نمی گیرند، بلكه به قرینه عطف عمل صالح بر ایمان، هر یك مفهومی جداگانه و بار معنایی متفاوت دارند؛ نه آن گونه كه خوارج و معتزله می گویند: «ایمان مركب از تصدیق و عمل است».
این آیات هر چند برخی مانند توبه/72 و فتح/5 و حدید/12 و… ایمان را شرط رستگاری می نامند، اما بسیاری از آیات؛ مانند: انعام/158، زمر/35، آل عمران/142، نساء/124 و… ایمان را به شرط همراهی آن با عمل صالح نجات بخش معرفی می كند. افزون بر این تمامی آیاتی كه ایمان و عمل صالح را با یكدیگر عامل نجات معرفی می كند به عنوان مفسر آیاتی قرار می گیرد كه تنها ایمان را نجات بخش معرفی می كند. از سوی دیگر آیاتی چون نحل/97 و مؤمن/40 و… نیز عمل بی ایمان را نجات بخش نمی خوانند.
از میان این دو عامل رستگاری، ایمان، پایه و اساس رستگاری است به گونه ای كه با ایمان ،كفر از میان می رود و فرد در صورتی كه توان یا زمان لازم برای انجام كارهای شایسته نداشته باشد رستگار می شود. بر این اساس، اهل كلام، ایمان را پس از كفر عامل نجات، و كفر پس از ایمان را عامل نگون بختی می شناسند.30
مجموعه آیاتی كه ایمان و عمل صالح را نجات بخش معرفی می كند به چند گروه تقسیم می شود:
گروه نخست؛ آیاتی كه مخاطب آنها هیچ گونه وابستگی به ادیان الهی ندارد و یا از شرایع خاص پیروی نمی كند؛ مانند آیات: بقره/25 و 82، هود/23، كهف/107، حج/14 و 23، مریم/60 و…. در این گونه آیات، نجات و رستگاری وابسته به ایمان و عمل صالح معرفی شده، از امت موسی، هود، صالح، عیسی و… خواسته شده با ایمان و عمل صالح خویش را در شمار رستگاران قرار دهند. در خور توجه آن كه در برخی از آیات این مجموعه مانند آیات یونس/90، هود/66، 40 و 58 ایمان فرعون و گروهی از امت صالح، نوح و هود، عامل نجات معرفی شده است.
گروه دوم؛ برخی از آیات قرآن، كه اهل كتاب را در آخرت رستگار معرفی می كند. رستگاری اهل كتاب در آخرت بر اساس این آیات به دلیل یهودی، مسیحی، مجوسی و… بودن ایشان نیست، بلكه به آن جهت است كه آنها ایمان حقیقی و عمل صالح دارند.
1. «إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم و الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/62
كسانی كه ایمان آورده اند و كسانی كه به آیین یهود گرویدند و نصارا و صابئان هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترسی و اندوهی بر آنها نیست.
2. «ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصاری من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» مائده/69
آنها كه ایمان آورده اند و یهود و صابئان و مسیحیان، هر گاه به خداوند یگانه و روز جزا ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین خواهند شد.
3.«لیسوا سواءً من أهل الكتاب أمّة قائمة یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون. یؤمنون بالله و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و یسارعون فی الخیرات و أولئك من الصالحین. و مایفعلوا من خیر فلن یكفروه و الله علیم بالمتقین» آل عمران/113 ـ 115
آنها همه یكسان نیستند؛ از اهل كتاب ،جمعیتی هستند كه قیام می كنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را می خوانند؛ در حالی كه سجده می نمایند. به خدا و روز دیگر ایمان می آورند، امر به معروف و نهی از منكر می كنند و در انجام كارهای نیك پیشی می گیرند و آنها از صالحانند. و آنچه از اعمال نیك انجام دهند هرگز كفران نخواهد شد و خدا از پرهیزكاران آگاه است.
تكرار ایمان در آغاز «إن الذین آمنوا» و در وسط آیه «من آمن»، برخی از مفسران را به آن داشته كه ایمان نخست را ایمان ظاهری و غیرنجات بخش معرفی كنند و ایمان دوم را ایمان حقیقی و سبب ثواب و ایمنی از عقاب.31
اطلاق آیات یادشده، رودررو قرار گرفتن «ان الذین آمنوا» و «من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً»، و فعل «آمن» نشان از آن دارد كه تمام ادیان الهی ـ اگر صابئین نیز گروهی از مجوس و یهود باشند ـ حتی در زمان ظهور اسلام، با خود رستگاری به همراه دارند و پیروان خویش را رستگار می سازند. مؤید این برداشت، فهم ابن عباس از آیه شریفه است كه آن را نشانگر نجات بخشی همه ادیان الهی می دانست و برخلاف برخی از مفسران بر این باور بود كه ظاهر آیه، مسیحیت و یهودیت و… برخی دیگر از ادیان را در زمان ظهور اسلام نیز نجات بخش می خواند، ولی به آیات شریفه آل عمران/85 و 19 منسوخ می شود.32
این ادعای نسخ، هر چند باطل است، اما در نسخ اصطلاحی نمی گنجد33 و نمی توان در اخبار و وعده های الهی مدعی نسخ شد، اما برای ما در این عصر روشن می سازد كه درصدر اسلام، از آیات فوق، نجات بخشی در تمام زمانها را نتیجه می گرفته اند و درست به همین جهت در پی اثبات نسخ آیات بوده اند.
شاهد دیگر بر درستی فهم یادشده، سیاق آیات است. در سیاق آیه 69 مائده، انجیل و تورات، هدایت و نور معرفی شده اند. یهودیانی كه بر اساس تورات حكم نمی كنند كافر، و مسیحیانی كه از انجیل سود نمی برند ظالم خوانده شده اند. بر این اساس، ایمان در آیه 65 ایمان به معنای عمل به تورات و انجیل است؛ چنان كه در آیه 66 و 68 همین سوره به پاداشتن تورات و انجیل و سایر كتب آسمانی از آنها خواسته شده است.
سیاق آیه 62 بقره نیز نشان می دهد مخاطب آن بنی اسرائیل عصر اسلام هستند.
آنچه بیش از هر عامل دیگری درستی مدعای یادشده را تأیید می كند و نشان می دهد رستگاری به عمل صالح و ایمان است، آن است كه در آیات قرآن، بدبختی و عذاب اخروی به كفر و انجام كارهای ناشایست بسته است؛ مانند: آیات بقره/39 ، 81 و 257، آل عمران/107 و 116 ، نساء/169، توبه/17و68، یونس/27، رعد/25، فرقان/69، احزاب/65، غافر/76 و….
در این آیات نیز مانند آیات نخست، كفر و اعمال ناشایست عامل نگون بختی گروهی از امتهای انبیای الهی از جمله امت پیامبر اسلام معرفی شده ا ست و گروهی از امتها مؤمن و عده ای كافر لقب گرفته اند؛ مانند آیه 56 آل عمران در عذاب كافران امت عیسی، آیه34 عنكبوت درباره عذاب قوم لوط، آیه 15فصلت در عذاب قوم عاد، آیه 17 همین سوره در عذاب قوم ثمود، هود/64 در عذاب قوم صالح، هود/94 و شعراء/189 در كیفر قوم شعیب، بقره/95 در عذاب بنی اسرائیل، بقره/253 كه انسان را به مؤمن و كافر تقسیم می كند و بقره/257 كه مؤمنان را اهل بهشت و كافران را دوزخی می خواند.
نتیجه: در آیات قرآن، ثواب و عقاب و رستگاری و نگون بختی، دائرمدار ایمان و عمل صالح از یك سو و كفر و اعمال ناشایست از سوی دیگر است. بنابراین تمام كسانی كه ایمان دارند و در زمره مؤمنان حقیقی قرار می گیرند و همه افرادی كه اعمال صالح انجام می دهند از مصلحان خوانده می شوند و جملگی در شمار رستگاران هستند و ادیان ایشان نجات بخش است.
دیدگاه متلكمان درباره «اهل فترت» می تواند مؤید دیگری برای دیدگاه یادشده باشد، چه اینكه معتزلیان و گروهی از حنفیان اهل فترت را شایسته عذاب اخروی می دانند. دلیل ایشان بر استحقاق عذاب آنها یهودی یا مسیحی یا مسلمان نبودن ایشان نیست، بلكه آنچه آنها را به سمت و سوی این دیدگاه سوق داده آن است كه اهل فترت می توانستند به كمك عقل ایمان آورند و اعمال شایسته انجام دهند، هر چند هیچ دین و آیین و شریعتی را تجربه نكرده اند و خود را در شمار پیروان ادیان الهی قرار نداده اند.34
حال كه روشن شد بر اساس آیات قرآن ایمان و عمل صالح عامل نجات است این سئوال پیش می آید كه ایمان به چه چیزی نجات بخش است؟ به این اعتبار می توان آیات را به دو گروه تقسیم كرد.مجموعه آیاتی كه ایمان و عمل صالح را نجات بخش جلوه می دهد به اعتبار متعلق ایمان به دو گروه تقسیم می شود:
٭ گروه نخست؛ آیاتی كه ایمان را به صورت مطلق آورده و هیچ گونه متعلقی در متن آیه برای ایمان نیامده است؛ هر چند به كمك سیاق تا حدودی می توانیم به متعلق دست یازیم؛ آیاتی مانند: بقره/82، انعام/48، كهف/88و107، فرقان/70، قصص/67، سبأ/37، نساء/57، 124و122، هود/23، عنكبوت/57 ، غافر/40، ابراهیم/23، حج/23و14، لقمان/8، مریم/60 و….
٭ ب؛ آیاتی كه متعلق ایمان در آنها خدا، توحید و رستاخیز است؛ مانند بقره/62، مائده/69، طلاق/11، تغابن/9، آل عمران/114 و….
جمع میان این دو گروه آن است كه ایمان مطلق را نجات بخش ندانیم، بلكه ایمانی را معیاررستگاری بشناسیم كه متعلق آن خدا، توحید و رستاخیز است.
با این تلقی از ایمان كه محدود به دین و شریعت خاصی نیست برداشت ما از عمل صالح به عنوان عامل دوم رستگاری نیز دگرگون می شود و عمل صالح نیز مانند ایمان قلمرو گسترده تری می یابد. هر آنچه در هر دینی به عنوان عمل صالح شناخته می شود، عامل نجات بخش خواهد بود، چنان كه در آیه 114 آل عمران گروهی از اهل كتاب از صالحان خوانده شده اند، و در برخی دیگر از آیات، برخی از امتها و برخی از افراد و گروه ها «مصلحون» و «مصلحین» و «مصلح» نام گرفته اند.
بر این اساس اگر در آیات یونس/52، هود/20، حج/9، لقمان/6، ابراهیم/22، مؤمنون/11و… ظلم، فساد،قذف، خوردن مال یتیم، تحریف و تغییر آیات الهی، دشمنی و كشتار پیامبران عذاب دارد، این عذاب از آن جهت است كه تمامی ادیان این امور را ناشایست و نادرست می دانند و ظالم و فاسد و قاذف و… را از مصلحان به شمار نمی آورند.
نتیجه سخن اینكه آنچه در رستگاری انسان تأثیرگذار است و انسان را در شمار رستگاران قرار می دهد ایمان حقیقی و عمل صالح است؛ ایمانی كه بر خلاف ایمان فقهی در رضا و غضب الهی تأثیر دارد و انسان را مسلط بر نفس خویش می گرداند، و عمل صالحی كه برای تمامی افراد اجتماع سودمند است و در هر شریعت و دینی آمده است. این ایمان و عمل صالح چنان كه در برخی از مسلمانان یافت می شود در میان سایر دینداران نیز وجود دارد و پل ارتباطی آنها با بهشت است.
به همین جهت است كه در آیه شریفه «قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّنعبد الاّ الله و لانشرك به شیئاً» پذیرش یگانه پرستی و توحید از سوی اهل كتاب عامل رستگاری ایشان خوانده شده است و سبب و یا اسباب دیگری از عوامل رستگاری به شمار نیامده است. و از همین رو در برخی نوشته های فقهی، پاستور و نیوتن و… به جهت اعتقاد به خدا و رستاخیز از نجات یافتگان معرفی می شوند و آیه شریفه «و لكلّ درجات مما عملوا و ما ربك بغافل عمّا یعملون» (انعام/135) مستند آنها قرار می گیرد.
٭ ج. در سوره مائده بخشی از آیات درباره دین موسی(ع)، عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص) است. در این مجموعه نخست تورات هدایت و نور معرفی شده و یهودیانی كه به تورات و احكام الهی آن بی توجه یا كم توجهند در قالب استفهام انكاری به شكلی توبیخ و نكوهش شده اند:
«و كیف یحكّمونك و عندهم التوراة فیها حكم الله ثمّ یتولّون من بعد ذلك و ما أولئك بالمؤمنین» مائده/43
در مرحله بعد، انجیل، كتاب حضرت عیسی(ع)، هدایتگر و راهنما خوانده شده و از اهل انجیل عمل به انجیل خواسته شده است:
«و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و مصدّقاً لما بین یدیه من التوراة و هدی و موعظة للمتقین. و لیحكم أهل الانجیل بما أنزل الله فیه و من لم یحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون» مائده/46 و47
انجیل را به او دادیم كه در آن، هدایت و نور بود و تورات را كه پیش از آن بود تصدیق می كرد و هدایت و موعظه ای برای پرهیزكاران بود. اهل انجیل نیز باید به آن چه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند و كسانی كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمی كنند، فاسقند.
در مرحله سوم، نزول قرآن و مصدق بودن آن نسبت به كتب پیشین مطرح می شود، پیامبر موظف به درنظرداشتن احكام قرآنی و پیاده كردن احكام و اجتناب از هوی و هوس مخالفان و مخاطبان می شود.
مجموعه این آیات نشان می دهد كه یهودیت و مسیحیت هم چنان معتبر و رهایی بخش هستند و با آمدن ادیان جدید از اعتبار و نجات بخشی نمی افتند.
جالب توجه آن كه درست پس از این مجموعه، خداوند تعدد ادیان را خواسته خود دانسته و فلسفه آن را آزمون امتها و دینداران مختلف معرفی می كند:
«لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجاً و لوشاء الله لجعلكم امة واحدة و لكن لیبلوكم فی ماآتاكم فاستبقوا الخیرات إلی الله مرجعكم جمیعاً فینبّئكم بما كنتم فیه تختلفون» مائده/48
ما برای هر كدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم و اگر خدا می خواست همه شما را امت واحدی قرار می داد، ولی خدا می خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید. پس در نیكیها بر یكدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف می كردید به شما خبر خواهد داد.
افزون بر این مجموعه، آیه «و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء و هم یتلون الكتاب»(بقره/113) نیز از جمله آیاتی است كه نجات بخشی ادیان را نتیجه می دهد؛ چه اینكه آیه شریفه، بیانگر تفاخر یهودیان و مسیحیان است؛ تفاخر این دو گروه یا پیش از اسلام صورت گرفته است یا پس از اسلام؛ اگر تفاخر پیش از اسلام انجام گرفته؛ یعنی در عصر مسیحیت، در آن عصر دین یهود ـ بنا بر قول به نسخ ـ منسوخ بوده است و مسیحیت ناسخ آن، و بنابراین جمله «و هم یتلون الكتاب» نسبت به یهودیان صحیح نیست. و اگر آیه حكایتگر تفاخر مسیحیان و یهودیان در عصر اسلام است، دین یهود و مسیحیت در این زمان منسوخ خوانده می شوند و مانند مورد قبلی جمله «وهم یتلون الكتاب» نسبت به یهودیان ومسیحیان شایسته نیست. بنابراین از اینكه در آیه، جمله «و هم یتلون الكتاب» به كار رفته است و این جمله به هر دو گروه باز می گردد، نتیجه می گیریم این دو دین با ظهور دین جدید از اعتبار نمی افتند و منسوخ نمی شوند.
٭ د. بر اساس آموزه های وحی، خداوند عادل است وازهرگونه ستمی به آفریده های خویش در دنیا و آخرت مبرا است:
«إنّ الله لایظلم مثقال ذرة» نساء/40
«إنّ الله لایظلم الناس شیئاً» یونس/44
آیه های توبه/70، عنكبوت/40، روم/9، آل عمران/117، نمل/3و 118، انبیاء47 و… نیز در این زمینه می تواند ملاحظه گردد.
این آموزه قرآنی با نظریه انحصارگرایان ناسازگار است، چه اینكه برابر نظریه ایشان تنها اسلام نجات بخش است و سایر ادیان اعم از الهی و غیرالهی نجات بخش نیستند و پیروان آنها در آتش دوزخ جاودانند و هیچ راه گریزی برای ایشان نیست. چگونه باور كنیم خداوند پیروان یكی از ادیان الهی را با بت پرستان و مشركان یكسان می بیند و ایشان را مانند مشركان جاودان در آتش می بیند؟ آیا عدالت است میان مسیحیت یا یهودیت و پیروان آنها با ادیان بشری و حامیان آن تفاوتی نباشد و همگی از رستگاری محروم باشند؛! در صورتی كه مسیحیان به خدا اعتقاد دارند، رستاخیز را باور می كنند و به آنچه در شریعت خود به عنوان یكی از شرایع الهی آمده است عمل می كنند، اما ادیان بشری و پیروان آن از هرگونه تعهدی به امرها و نهی های الهی سرباز می زنند و خود را در منجلاب فساد و فحشا غرق می كنند.
٭ هـ. در برخی از آیات، خداوند، شیوه تبلیغ و هدف پیامبر از دعوت را تبیین می كند و از پیامبر می خواهد اهل كتاب را به اصول مشترك میان خود و ایشان فرا خواند. آنها را به خداپرستی، توحید در عبادت و ارباب نگرفتن گروهی گروه دیگر را دعوت می كند. بنابراین اگر دین یهود و نصارا نجات بخش نباشد، بایستی پیامبر بر آنها اتمام حجت می كرد و آنها را به مجموعه آنچه در اسلام در قالب اعتقادات، اخلاقیات، احكام و… آمده است فرا می خواند؛ نه آن كه تنها به اصول مشترك میان ادیان قناعت كند.
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّنعبد إلاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله» آل عمران/64
بگو ای اهل كتاب بیایید به سوی سخنی كه میان ما و شما یكسان است كه جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم، و بعضی از ما، بعض دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد هرگاه (از این دعوت) سرباز زنند بگویید: «گواه باشید كه ما مسلمانیم».
٭ و. «لیس بأمانیكم و لا أمانی اهل الكتاب من یعمل سوء یجز به و لایجد له من دون الله ولیاً و لا نصیراً» نساء/123
(فضیلت و برتری) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل كتاب نیست، هر كس عمل بدی انجام دهد كیفر داده می شود و كسی را جز خدا ولی و یاور خود نخواهد یافت.
آیه شریفه پاسخ تفاخر اهل كتاب و مسلمانان است. در سبب نزول این آیه می خوانیم: اهل كتاب از آن جهت كه پیامبران ایشان پیش از پیامبر اسلام ادعای نبوت داشته اند و كتب آنها پیش از قرآن فرود آمده است خویش را برتر از مسلمانان معرفی می كردند. و از آن سو مسلمانان نیز چون پیامبر اسلام را خاتم پیامبران و قرآن را ناسخ دیگر كتب آسمانی می دانستند، خود را از اهل كتاب برتر نشان می دادند.
در آیه یادشده هیچ یك از دو سوی دعوا تأیید نشده اند و بر انحصارطلبی یهودیان، مسیحیان یا مسلمانان مهر صحت نخورده است، بلكه ایمان و عمل صالح، ملاك رستگاری و برتری معرفی شده است. خداوند نفرموده مسلمانان برترند، یا مسیحیان و یهودیان برترند، بنابراین آیه با توجه به سبب نزول، دلالت بر نجات بخشی تمام ادیان دارد.
افزون بر سبب نزول، سیاق آیه یادشده نیز بر بطلان انحصارگرایان دلالت دارد، در آیه 122 كه سیاق آیه مورد بحث است، ایمان و عمل صالح عامل نجات خوانده شده و مؤمنان و مصلحان از جمله مخلدان در بهشت قرار گرفته اند و در آیه مورد بحث خداوند بر مسلمانان و اهل كتاب خطاب می كند كه: تصور نكنید شما با آرزوهاتان اهل بهشت می شوید و در شمار رستگاران قرار می گیرید؛ زیرا رستگاری و نگون بختی با انطباق عنوانی خاص بر شما مانند مسلمان یا مسیحی یا یهودی پدید نمی آید، بلكه رستگاری با ایمان و عمل صالح، و بدبختی با كفر و اعمال زشت است.
تفسیر موضوعی نیز نظرگاه یادشده را تأیید می كند و نشان می دهد اهل كتاب تنها خود را رستگار می دانند و آرزوی اهل كتاب كه در آیه مورد بحث آمده (امانی) همان رستگاری و نجات یافتگی است.
«و قالوا لن یدخل الجنّة إلاّ من كان هوداً أو نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین» بقره/111
آنها گفتند: هیچ كس، جز یهود یا نصارا، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. این آرزوی آنهاست! بگو اگر راست می گویید: دلیل خود را بیاورید!
«و قالوا لن تمسّنا النار إلاّ ایاماً معدودة» بقره/80
و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزی، به ما نخواهد رسید.
1. سینوا، جورج، تاریخ جهنم، 83.
2. كتاب مقدس، انجیل یوحنا، باب 14،آیه6.
3. دین شناسی تطبیقی، ترجمه مقاله پلورالیسم دینی، جان هیك.
4. سمعانی، الأنساب، 2/548؛ بكری دمیاطی، اعانة الطالبین، 2/153؛ شروانی، حواشی الشروانی، 3/75.
5. شیخ طوسی، المبسوط، 8/71؛ محقق حلی، شرائع الاسلام، 1/255؛ علامه حلی، مختلف الشیعة، 4/446.
6. فخررازی، التفسیر الكبیر، 7/223 ؛ قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، 705.
7. تفتـازانی، شرح المقاصد، 5/207؛ شیخ طوسی، التبیان، 1/464؛ ابن حجر، فتح الباری، 1/105.
8. بحرالعلوم، سید محمد، بلغة الفقیه، 4/182.
9. جرجانی، شرح المواقف، 8/332؛ ابن حجر، فتح الباری، 1/105.
10. انصاری، مرتضی، كتاب الطهارة، 2/352.
11. قنوجی، یقظة أولی الاعتبار، 1/43.
12. ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، 4/38 و 53.
13. همو، شرح عقیدة الطحاویة،1/361.
14. حكمی، حافظ ابن احمد، معارج القبول، 2/428و 475.
15. محقق خوانساری، حسین، مشارق الشموس، 2/391.
16. تفتازانی، شرح المقاصد، 5/230 و 231.
17. بكری دمیاطی، اعانة الطالبین، 2/153.
18. مراغی، تفسیر المراغی، 3/120.
19. مغنیه، محمدجواد، الكاشف، 2/26.
20. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 3/120 ـ 121.
21. همان، 3/278 و 279.
22. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، 1/133؛ ابن اثیر، النهایة، 1/69؛ ابن منظور، لسان العرب، 13/21.
23. قرطبی، تفسیر قرطبی، 17/48.
24. ابن تیمیه، كتب و رسائل ابن تیمیه، 7/154.
25. تبریزی انصاری، اللمعة البیضاء، 541.
26. ابن حجر، فتح الباری، 1/105.
27. فخررازی، المحصول، 5/189.
28. حلی، كشف المراد، 426 و ارشاد الطالبین، 422.
29. طبرسی،مجمع البیان، 1/89.
30. آبی ازهری، الثمر الدانی، 16؛ تفتازانی، شرح المقاصد، 5/142.
31. فخررازی، التفسیر الكبیر، 3/104 ؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 1/193.
32. طبرسی، جامع البیان، 1/461؛ ابن حزم، الناسخ و المنسوخ، 19.
33. قرطبی، تفسیر قرطبی، 1/436؛ طبرسی، مجمع البیان، 1/197.
34. صنعانی، رفع الأستار، 1/114؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، 3/74.